مفهوم و اسباب غیبت در آینه روایات
مقدمه:
زبان به عنوان یکی از عجیبترین مخلوقات و آفریدههای الهی است که قلمروی حکومتی آن همانند عقل، تمام وجود انسان است، به بیانی دیگر میتوان گفت که زبان نائب عقل در رفتار انسان میباشد؛ زبان از چنان توانایی بالایی برخوردار است که اگر به طاعت الهی مشغول باشد دل رنگ الهی میگیرد و إلا دل را به تاریکی و کدر شدن میکشاند.
صحبت کردن چهار حالت دارد؛ اول: اینکه تمام آن ضرر است؛ دوم: اینکه در عین حال که مفید و با منفعت است اما خالی از ضرر هم نیست؛ سوم: نه ضرر دارد و نه منفعت؛ چهارم: سراسر منفعت و نور بودن؛ از این موارد تنها قسم چهارم مورد قبول عقلاء و مورد پسنده همه افراد است.
با توجه به این مطلب که آفات زبان بسیار است بهترین و شاید تنهاترین راه برای در امان ماندن از این آفات، صحبت کردن در مواقع ضروری و آنجا که ضرورت اقتضاء میکند، و در سایر حالات سکوت کردن، میباشد. همانگونه که خداوند میفرماید: «لَّا خَيرَْ فىِ كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَئهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَحِ بَينَْ النَّاسِ[1]؛ در بسيارى از سخنانِ درِگوشى (و جلسات محرمانه) آنها، خير و سودى نيست؛ مگر كسى كه (به اين وسيله،) امر به كمك به ديگران، يا كار نيك، يا اصلاح در ميان مردم كند».
مفهوم شناسی غیبت:
در لغت به معنایی بدگوئى پشت سر ديگرى[2] است. البته با توجه به روایات میتوان گفت آشکار کردن عیب پنهانی افراد[3] که راضی به بیان آن نیستند نیز غیبت است.
در اصطلاح اخلاقی یعنی اینکه پشت سر و در غیاب فردی از افراد شیعه به بدی صحبت شود بهگونهای که اگر بشنود ناراحت میشود و از بیان آن ناراضی باشد[4]؛ البته ابن منظور این مطلب را گسترش داده و در کتاب خود گفته است هر فردی که پشت سر او[5] اینگونه صحبت شود و این خصلت ذکر شده در او باشد این غیبت است و اگر در او نباشد بهتان میشود؛ خواه این خصلت نقص در بدن باشد مانند کوتاهی قد، چاقی، لاغری و …؛ یا در نسبت و نسب مانند اینکه گفته شود فرزند فلان فاسق یا ظالم است و …؛ یا در صفات، افعال و اقوال او باشد مانند بداخلاقی، پرگویی و یا اینکه گفته شود که فلانی بیوقت به خانهی دیگران میرود. [6]
البته به این نکته باید توجه داشت که غیبت تنها بهوسیله زبان انجام نمیشود بلکه هر چیزی که عيب شخص را بفهماند غيبت است چه كنايه باشد و چه صريح و اشاره چشم و یا هر چه دلالت كند بر عيبى كه گفتن آن حرام است غيبت بهحساب میآید. اما از آنجا که غیبت بهوسیله زبان در بین افراد رایجتر است روی این مورد تأکید بیشتری صورت گرفته است.
اسباب غیبت و راههای درمان آن
بعد از آشنای با تعریف غیبت لازم است با اسباب آن آشنا شویم تا از به وجود آمدن آنها جلوگیری کنیم به این منظور باید به روایات رجوع شود تا از منبع علم الهی اهلبیت علیهم السلام استفاده نمود، در این خصوص به کلام گوهربار امام صادق علیه السلام بهعنوان مؤسس مذهب تشیع میپردازیم ایشان اسباب غیبت را در ضمن حدیثی چند چیز بیان فرمودهاند که به آنها اشاره میگردد:
1- اولین علت غیبت بنا فرموده این امام همام علیه السلام ، خشم و غضب است به این صورت که وقتی فردی انسان را به خشم آورده پشت سر او غیبت میکند.
راه درمان آن را میتوان در توجه به آثار سوء غضب و ثواب فروبردن خشم و کظم غیظ جستجو کرد و با تأمل در آن مانع از به وجود آمدن این حالت و در پی آن از غیبت جلوگیری کرد.
2- بنا بر روایت همراهی با غیبت کننده بهمنظور جلب نظر او و اینکه گفته شود شریک غم و شادی دوستان است میتواند یکی دیگر از عواملی باشد که فرد دست به غیبت بزند.
راه جلوگیری از اینگونه طرز تفکر و عمل کردن میتواند ملاک قرار دادن رضایت الهی در هر کار باشد.
3- سومین علتی که حضرت بیان فرمودهاند این است که غیبت کننده برای جلوگیری از سعایت و بدگویی طرف مقابل غیبت او را کنند تا حرف او نزد دیگران بیارزش شود.
راه جلوگیری آن میتواند تذکر این نکته باشد که فرد با غیبت کردن دشمنی قطعی خدا را بد ست خواهد آورد و در مقابل آن احتمال دارد جایگاه کمارزش و موقت دنیوی را به دست آورد که این دو قابل مقایسه نخواهد بود.
4- علت دیگری که حضرت بیان فرمودهاند این است که کار بدی را به شخص نسبت دهند و او بهمنظور تبرئه خود نام فرد دیگری را آورد که او نیز این کار را کرده است و به این ترتیب غیبت میکند.
برای پیشگیری از چنین عملی که منجر به غیبت میشود باید توجه کرد که این کار دو مخالفت با اوامر الهی است، یکی آن عملی که فرد انجام داده و دیگری غیبتی است که انجام شده که آبروی طرف دیگر را از بین برده، که خود این عذر بدتر از گناه است؛ توضیح اینکه: فرد گناهی انجام داده بهمنظور تبرئه خود میگوید فلانی هم این کار را انجام داده است.
5- به منظور بالا بردن مقام و جایگاه دنیوی خود عیوب دیگران را بیان میکند تا فضل و برتری خود را ثابت کند.
راه مقابله با این سبب در نظر گرفتن این نکته است که با این کار فضل خود را نزد خدا از دست میدهد و جایگاه دنیوی خود را نیز متزلزل میکند زیرا افراد با این غیبت، دیده و نظرشان نسبت به فرد غیبت کننده تغییر میکند.
6- سبب دیگر، حسادت نسبت به جایگاه دنیوی فرد در بین مردم میباشد که باعث میگردد تا از فرد غیبت کند تا دیگر آن مقام و منزلت را نزد مردم نداشته باشد.
در این صورت دو گناه حسد و غیبت گریبان گیر فرد خواهد شد که آثار به مراتب سوء بیشتری خواهد داشت، حسادت آثار فراوانی بر سلامت افراد دارد و بیشتر از اینکه بر طرف مقابل مضر باشد بر روی خود محسود اثر میگذارد.
7- علت دیگری که برای غیبت بیان فرمودهاند این است که فرد غیبت کننده به علت تکبر و بهمنظور تحقیر و مسخره کردن فرد از او غیبت کند.
فرد غیبت کننده با غیبت فرد را در مقابل مردم رسوا میکند اما غیبت کننده باید حال خود را در قیامت تصور کند که رسوایی او عظیمتر و بزرگتر خواهد بود و حال او برای تمسخر سزاوارتر خواهد بود.
8- دلسوزی برای فرد به صورتی که همراه با بیان گناه او باشد این غیبت را بعضی گفتهاند بیشتر در بین علماء مطرح است به این صورت که بگوید برای فلان شخص به خاطر گناهی که کرده ناراحت هستم.
باید گفته که این نوع غیبت خیلی مخفیانه و ریز است و یکی از کیدها و حیلههای شیطان است تا اعمال نیک افراد را از بین ببرد.
9- به علت اینکه از گناه طرف مقابل ناراحت و خشمگین است گناه او را بیان میکند که البته اگر بهمنظور نهی از منکر نباشد غیبت حساب میگردد.
این علت نیز مانند علت قبلی یکی از حیلههای شیطان است تا ثواب خشمی را که مطلوب است و به علت نافرمانی خدا میباشد را به حالتی تبدیل کند که فرد را به علت غیبت گرفتار خشم الهی کند.[7]
منابع:
قرآن
2- قاموس قرآن، علی اکبر قرشی بنایی، تهران : دار الکتب الاسلامیۀ
3- امالی، محمد بن علی ابن بابویه، تهران: کتابچی
4- معراج السعادۀ، احمدبن محمدمهدی نراقی، قم : هجرت
5- لسان العرب، محمدبن مکرم ابن منظور، بیروت: دار الفکر للطباعۀ و النشر و ال توزیع- دار صادر
6-بحار الانوار، محمدباقر بن محمدتقی مجلسی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی
7- مصباح الشریعۀ، منسوب به جعفر بن محمد علیه السلام، امام ششم علیه السلام، بیروت: اعلمی
پی نوشت:
[1] قرآن 4، 114.
[2] قاموس قرآن، ج5، 137.
[3] امام صادق علیه السلام إِنَّ مِنَ الْغِيبَةِ أَنْ تَقُولَ فِي أَخِيكَ مَا سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ، امالی، متن، 337.
[4] معراج السعادۀ، متن، 558.
[5] لسان العرب، ج1، ص656.
[6] معراج السعادۀ، متن 559
[7] ر.ک: بحارالانوار ج 72، صص227-234، مصباح الشریعه 205.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط جرجیس در 1397/03/20 ساعت 01:27:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |