معیارهای شناخت مصادیق اسراف در سبک زندگی اسلامی قسمت اول

معیارهای شناخت مصادیق اسراف در سبک زندگی اسلامی را می توان با توجه به تعاریف ارائه شده از سوی اهل لغت در خصوص این واژه در سه ملاک تقسیم بندی نمود

ملاک نخست: حدود و قوانین شرعی است و این بدان خاطر است که حرام ها خود حدود الهی اند، و ارتکاب آنها اگر بدون صرف مال باشد، اسراف به معنی گناه و تجاوز از دستورات دینی است، و در صورتی که همراه با مخارج مالی باشد، این عمل گذشته از این که خود معصیت است، خرج مال در راه آن نیز به عنوان تبذیر و اسراف اقتصادی، گناه دیگری خواهد بود، لذا بعضی لغت شناسان و اهل تفسیر آن را به خوردن مال حرام و برخی آن را به تجاوز از حلال و حرام معنی کرده اند. و عده ای نیز آن را به انفاق در راه گناه تفسیر نموده اند.[1]

نکته قابل توجه دیگر این است که اسراف در برخی موارد همان گونه که همه می دانیم حرام است و چند نمونه ی کلی از آن در ذیل خواهد آمد، اما با مراجعه به روایات بدست می آید که چند مورد نیز وجود دارد که صرف مال در آنها اسراف به حساب نمی آید.

* نمونه ای از آن موارد که  در همه حالات  صرف مال در آن ها حرام است،  عبارتند از:

الف) ضایع کردن مال هر چند اندک باشد: مثل دور ریختن باقی مانده غذاها، میوه ها و آب وضو و …

ب) صرف مال در آنچه به بدن ضرر می رساند.

ج) صرف مال در آنچه شرعاً حرام است مثل خریدن شراب و آلات قمار.

* نمونه های نیز در روایات بیان شده  که صرف مال در آنها اسراف نیست:

1)اسراف در حج و عمره نیست.

البته با توجه به سیاست های خاص و ننگ آور حال حاضر دولت سعودی این مورد نیاز به بررسی ویژه و خاص از سوی مراجع معظم تقلید دارد.

2) اسراف در کار خیر نیست.

چنانچه بخواهیم کارهایی را که اسراف در آن جایز تصور شده است بررسی کنیم تا دریابیم که کدام صحیح و کدام اشتباه است و ویژگی هر کدام چیست بحثی تخصصی و طولانی خواهد بود که بیرون از حوصلۀ این نوشتار است. اما نسبت به این مورد مذکور به اختصار می‌توان گفت جایگاه بحث در این مورد آنجاست که به اموال و حقوق دیگران تجاوز نشود چون بدون تردید تجاوز به حقوق دیگران جایز نیست و این که می‌گویند در کار خیر اسراف نیست و به حدیثی از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم استدلال می‌کنند؛ ابتدا باید دانست هر کاری که اسراف باشد دیگر کار خیر نخواهد بود.

بنابراین آن روایت که فرمود: «در کار خیر اسراف نیست» به این معنی است که هر عملی تا آنجا خیر و نیک است که به اسراف نرسد و در حقیقت روایت یکی از ملاک‌های کار خیر را اسراف نبودن در آن می‌شمرد. همان طور که این روایات قسمت دیگری نیز دارد و کامل آن چنین است: «لا خَیرَ فِی السَرف وَ لا سَرفَ فِی الخَیر»؛[2] «نه خیری در اسراف است و نه اسرافی در کار خیر» و در آن تضاد و تقابل بین کار خیر و اسراف آشکار و روشن است

3) آنچه برای اصلاح و سلامتی بدن مصرف می شود اسراف نیست.

4) در استعمال بوی خوش اسراف نیست.

از امور مفید برای نشاط روحی انسان، بوی خوش و عطر است. بوی خوش موجب می شود انسان آرامش و نشاط روحی پیدا کند، از طرفی ایجاد محبوبیت در بین مردم می کند. از این رو، احادیث فراوانی در مدح آن وارد شده و از سنت انبیا شمرده شده است. امام صادق  علیه السلام می فرماید: « کان رسول الله ینفق فی الطیب اکثر مما ینفق فی الطعام»[3] رسول خدا هموار بیش از آن مقدار که در خوراک خرج می نمود، برای بوی خوش خرج می کرد.

امام رضا علیه السلام می فرماید: « سزاوار نیست مرد ترک کند بوی خوش را در  هر روز؛ اگر قادر نباشد یک روز در میان و اگر قادر نباشد، در هر جمعه و این را البته ترک نکند».[4]

نکته قابل توجه این است که مراد از نبودن اسراف در بوی خوش، آن است که کسی فکر نکند چون عطر جنبه آرایشی دارد، هزینه برای آن مطلوب نیست. اما باید توجه شود که معنایش این نیست که انسان به حدّی پول در این راه مصرف کند که از لوازم دیگر زندگی بماند.

در این خصوص از  مرحوم نراقی نقل شده که فرموده اند: منظور نفی حرمت نیست مطلقاً که اگر کسی فضای خانه و پشت بام و درب و دیوارش را گلاب بپاشد یا مشک و عنبر بر در و دیوارها بمالد، مجاز باشد. خیر! مراد این است که زیاده روی در مصرف آن ممدوح است و اگر از حد تجاوز کرد، معفّو است.[5]

 به نظر می رسد این نکته که توسط ائمه معصومین علیهم السلام عنوان شده که در این موارد اسراف نیست شاید به خاطر شبهه ای بوده که در ذهن برخی از متقین ایجاد می شده لذا امام علیه السلام در مقام جواب برای اطمینان خاطر آنها فرموده که خرج کردن پول در این موارد اسراف نیست یعنی موضوعاً از بحث اسراف خارج اند نه حکماً، یعنی هزینه کردن برای این موارد اسراف نیست تا زمانی که از حد اعتدال خارج نشوند.

خلاصه کلام آنکه موارد استثناء با ملاحظه فوائد و حکمت هایی که دارد در حقیقت اسراف نیست و طبعاً وقتی اسراف نباشد، حکم اسراف را هم ندارد.[6]

پس معیار شرعی یعنی آنچه شارع مقدس آنها را نام برده و صراحتاً اسراف معرفی کرده است و درباره آنچه نص صریحی درباره اسراف بودن یا نبودن آن وارد نشده است، نوبت به عقل می رسد.[7]

منابع:

1- غلام جمشیدی، محمد صادق، اسراف در قرآن و حدیث، ، تهران: شرکت نشر و چاپ بین الملل، چاپ اول 1388

2-  حکیمی، الحیات، محمد رضا محمد حکیمی، علی حکیمی، مترجم: احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول 1380

3- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی،تهران دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم 1407ق

4- مجلسی، محمد باقر، حلیه المتقین، قم: مسجد مقدس جمکران،1388 

5-  اکبری، محمود، اسراف نابودی سرمایه ها، قم: فتیان، چاپ اول 1388

6-  دیباجی، سید احمد، فرهنگ تولید و مصرف در اسلام،قم:نشر اکرام، چاپ اول 1389

پی نوشت:
[1] محمد صادق غلام جمشیدی اسراف در قرآن و حدیث؛ ؛تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل؛ 1388چاپ: اول،ص17
[2] محمد رضا حکیمی، محمد حکیمی، علی حکیمی، الحیات، مترجم: احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380، چاپ اول، ج 4، ص 309.
[3]  محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی،تهران: دار الکتاب الإسلامیه، 1407 ق چاپ چهارم،ج 13،ص 195
[4] محمد باقر مجلسی، حلیه المتقین، قم: مسجد مقدس جمکران،1388 ص83
[5] محمود اکبری، اسراف و تبذیر تباهی سرمایه ها ، قم: فتیان، 1388، چاپ اول،صص84-86
[6]محمد صادق غلام جمشیدی،اسراف در قرآن و حدیث، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1388،ص63
[7] سید احمد دیباجی، فرهنگ تولید و مصرف در اسلام، قم: نشر اکرام، چاپ: اول ١٣٨٩، ص168

تعریف اسراف از منظر فقها

تعریف اسراف در فقه

هر چند مفهوم اسراف در اصطلاح فقها از معنای لغوی گرفته شده است و تفاوت چندانی میان این دو دیده نمی شود اما مفهوم اصطلاحی اسراف از معنای لغوی عام تر است چنانکه برخی از فقیهان شیعه «اسراف» را تعریف کرده اند : « اسراف تجاوز از حد وسط و اعتدال است شرعاً و عرفاً»

حد وسط شرعی یا در خود تکالیف شرعیه است مثل وجوب نماز، روزه، زکات و … حرمت شراب، ربا، سرقت، یا در متعلقات آن مثل سرقت که حد آن بریدن چهار انگشت است یا حد شرب خمر که حد آن هشتاد ضربه شلاق است و …تجاوز از هر یک نوعی اسراف می باشد. بنابراین ترک واجبات و ارتکاب محرمات یا هر گونه تغییر در حدود الهی مثل قطع دست و مچ و آرنج دزد و اجرای حد شرب خمر بیش از هشتاد ضربه شلاق اسراف خواهد بود؛ و شاید آیات کریمه ذیل به همین نکته اشاره داشته باشد

«رَبَّنا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَاِسْرافَنا فی أَمْرِنا وَثَبّت اَقْدامَنا وَانْصُرْنا عَلَی الْقَومِ الْکافِرین»[1]

پروردگارا، گناهان ما و زیاده روی ما، در کارمان را بر ما ببخش، و گام های ما را استوار دار، و ما را بر گروه کافران یاری ده

«قُل يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»[2]

« بگو: ای بندگان من – که به خویشتن زیاده روی روا داشته اید – از رحمت خدا نومید مشوید، در حقیقت، خدا همه گناهان را می آمرزد».

و مقصود از حد عرفی اسراف آن است که عرف تجاوز از آن را اسراف بداند و حکم شرعی بر آن مترتب می شود.

فقیهان بزرگوار چهار معیار برای تشخیص اسراف عرفی یاد آور شده اند:

  ۱- چیزی که صرف آن باعث تضییع و اتلاف مال شود مثل ریختن غذا و آب زیادی قابل استفاده.

داوود رقی از امام صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود: « … اسراف و زیاده روی مورد خشم خداست حتی اگر اسراف در انداختن هسته خرمایی باشد که قابل مصرف است یا زیادی آبی که خورده شدۀ باشد».

۲- مالی که بیش از قدر نیاز و احتیاج صرف گردد.

اسحاق بن عبد العزیز گوید: از امام صادق علیه السلام سؤال کردم اقتار چیست؟ آن حضرت فرمودند: اقتار آنست که نان و نمک بخوری در حالی که توان خوردن غیر آن دو را داشته باشی.

۳- مالی که بیش از شؤون افراد خرج شود.

اصبغ بن نباته از حضرت علی  علیه السلام روایت می کند: « اسراف کننده را سه نشانه است: چیزهایی را می خورد و می خرد و می پوشد که در شأن او نیست. »

۴- جایی که غرض عقلایی در صرف آن وجود نداشته باشد.[3]

[1] سوره آل عمران(3) آیه 147
[2] سوره زمر(39) آیه 53
[3] محمد صادق غلام جمشیدی اسراف در قرآن و حدیث، ، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1388، صص23- 26

برگرفته از کتاب اسراف در قرآن و حدیث

مفهوم شناسی اسراف از منظر آموزه های دینی

مفهوم اسراف در اصطلاح و لغت

در مفردات راغب آمده است: «الاسراف تجاوز الحد في كل فعل يفعله الانسان».[1]

اسراف عبارت است: از تجاوز از حد و افراط کردن در هر كاري كه انسان انجام مي دهد .

مرحوم علامه طباطبايي(ره) هم در تفسير الميزان اسراف را اينگونه تعريف مي كند: «الاسراف هو التعدي عن الاعتدال عن العمل»[2] اسراف تعدي و تجاوز از حد اعتدال در عمل و رفتار است.

اسراف در لغت  به چند معنا آمده است:

     ۱- تجاوز از حد میانه روی؛ و در مقابل آن، واژه «قصد» به معنی حدّ وسط و میانه، قرار دارد؛ گفته می شود :قصد فی الأمر، یعنی میانه روی کرد.

    ۲- ضد میانه روی و اقتصاد.

    ۳- تبذیر.

   ۴- خوردن چیزی که حلال نیست.

  ۵- آنچه در معصیت الهی صرف شود، گر چه اندک باشد.

و معنای دیگر که از مجموع معانی لغوی که برای واژه «اسراف» به کار رفته است روشن می گردد که برگشت به یک معنا دارند و آن تجاوز از حد میانه و اعتدال است که ممکن است در هرچیزی به اعتبار کمیت و کیفیت تصور شود.[3] كلمه اسراف  تنها يك واژه اقتصادي نیست، كاربرد آن منحصر به امور مالي نيست؛  بلكه اين واژه قبل از آنكه نشانة جرمي در امور اقتصادي باشد،  بيانگر وضعيّت نامناسب و غير معتدل اخلاقي و فرهنگي شخص و يا جامعه است و آن، حالت تجاوزگري و بي اعتنايي به قوانين و حدود شناخته شدة شرعي و انساني است و بر اين اساس به كارگيري اين واژه در قرآن كريم و دعاهاي رسيده از امامان معصوم علیهم السلام در مورد تجاوز از مرز شرع و خصلتهاي انساني و گام نهادن در وادي گناه و معصيت، بسيار است.

واژۀ «اسراف» و مشتقات آن مکرّر در قرآن بکار رفته است اما در ٢٣ مورد لفظ «اسراف» استعمال شده که در هر مورد مفهومی ویژه دارد. در غالب موارد مقصود از اسراف جنبه های اخلاقی، عقیدتی فرهنگی و تجاوز از حدود الهی است و تنها در ٤ مورد جنبه ی مالی را شامل می شود.

#تعریف اسراف در قرآن و حدیث

هر چند که واژه اسراف، در قرآن و حدیث در همان معانی لغوی به کار رفته اند لیکن مفهوم و مصداق قرآنی و وحیانی آنها با توجه به روایات، ویژگی خاص خود را دارد که به چند نمونه اشاره می کنیم:

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در تفسیر آیه «وَالَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا و َلَمْ يَقْتُرُوا»[4] کسانی که چون خرج کنند نه اسراف کنند و نه خست ورزند

 اسراف را چنین تعریف کرده اند :« هر کس در غیر مورد لازم (بجا و درست)، خرج کند اسراف کرده است …. »[5]

علی علیه السلام فرموده اند: «کلُّ ما زَادَ عَلی الاِقتِصاد إسرافٌ »[6] آنچه مازاد بر اقتصاد و میانه روی باشد اسراف است.

 علی علیه السلام فرموده اند: «مافوق الکفاف إسرافٌ»[7] آنچه مافوق و زیادتر از کفاف (مقدار متعارف رفع نیاز ها) باشد اسراف است.

و از امام صادق علیه السلام در این باره چنین آمده است : «انما الاسراف فیما اتلف المال و اضرّ بالبدن»[8] اسراف در چیزی است که مال را تلف کند و به بدن آسیب رساند»

امام کاظم علیه السلام ضمن پاسخ به سؤال اسحاق بن عمار اسراف را چنین معنا کرده اند : «… ولکن السرف ان تلبس ثوب صونک فی المکان القذر».[9]

« اسراف آن است که لباس پاکیزه ات را در جای کثیف بپوشی»

از مجموع آنچه به آن اشاره شد این نتیجه حاصل می شود که :

«اسراف : تجاوز از حد میانه و اعتدال است که شامل مال و غیر آن از قبیل آسیب زدن به بدن- پوشیدن لباس آبرومند در جای کثیف و … می شود».

منابع:

* قرآن

1- راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن الکریم، قم: ذوی القربی، 1383

2- طباطبایی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، قم: جامعه مدرسین 1374

3- غلام جمشیدی، محمد صادق، اسراف در قرآن و حدیث، ، تهران: شرکت نشر و چاپ بین الملل، چاپ اول 1388

4- طبرسی، حسن بن فضل، مجمع البیان فی تفسیر القرآن ، ستوده رضا محقق ، تهران: فراهانی، چاپ اول 1360

5-تیممی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، مترجم: سید مهدی رجائی، قم: دار الکتب الإسلامیه 1410ق چاپ دوم

6-مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، بحار الأنوار، ترجمه جمعی از محققان، بیروت:دار احیاء التراث العربی، چاپ دوم 1403ق 

7- طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، قم: الشریف الرضی چاپ چهارم 1370

پی نوشت:
[1] حسین بن محمد,راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن کریم، قم: ذوی القربی، 1383،ص 407
[2] سید محمد حسین، طباطبایی، المیزان، قم: جامعه مدرسین، 1374، ج3،ص 173
[3] محمد صادق، غلام جمشیدی، اسراف در قرآن و حدیث، چاپ اول، تهران :شرکت چاپ و نشر بین الملل، ۱۳۸۸، ص 16
[4] سوره فرقان(25) آیه 67
[5] فضل بن حسن،طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مترجم: رضا ستوده،ج 17، چاپ اول، تهران: فراهانی،1360،ص223
[6] عبدالواحد تیممی آمدی، غرر الحکم ودرر الکلم، مترجم:سید مهدی رجائی، قم: دار الکتاب الإسلامی، 1410.ق، چاپ دوم،ص 359، ح8116
[7] همان، ح 8117
[8]  محمد باقر بن محمد تقی مجلسی بحار الأنوار، ، مترجم: جمعی از محققان، بیروت: احیاء التراث العربی، 1403.ق، چاپ دوم، ص303
[9]  حسن بن فضل طبرسی مکارم الاخلاق، ، قم: الشریف الرضی، 1370، چاپ چهارم، ص98

وقتي عمر از علي عليه السلام مي گويد!

 ابووائل نقل مي كند، روزي همراه عمربن خطاب بودم، عمر برگشت ترسناك به عقب نگاه كرد.
گفتم: چرا ترسيدي؟
گفت:
- واي بر تو! مگر شير درنده، انسان بخشنده، شكافنده صفوف شجاعان و كوبنده طغيان گران و ستم پيشگان را نمي بيني؟
گفتم:
- او علي بن ابي طالب است.
گفت:
- شما او را به خوبي نشناخته اي! نزديك بيا از شجاعت و قهرماني علي براي تو بگويم، نزديك رفتم

گفت: در جنگ احد، با پيامبر صلی الله علیه و آله پيمان بستيم كه فرار نكنيم و هر كس از ما فرار كند، او گمراه است و هر كدام از ما كشته شود، او شهيد است و پيامبر صلي الله عليه و آله سرپرست اوست. هنگامي كه آتش جنگ، شعله ور شد، هر دو لشكر به يكديگر هجوم بردند ناگهان! صد فرمانده دلاور، كه هر كدام صد نفر جنگجو در اختيار داشتند، دسته دسته به ما حمله كردند، به طوري كه توان جنگي را از دست داديم و با كمال آشفتگي از ميدان فرار كرديم. در ميان جنگ پيامبر صلي الله عليه و آله تنها ماند. ناگاه! علي را ديدم، كه مانند شير پنجه افكن، راه را بر ما بست، مقداري ماسه از زمين برداشت به صورت ما پاشيد، چشمان همه ما از ماسه صدمه ديد، خشمگينانه فرياد زد! زشت و سياه باد، روي شما به كجا فرار مي كنيد؟ آيا به سوي جهنم مي گريزيد؟
ما به ميدان برنگشتيم. بار ديگر بر ما حمله كرد و اين بار در دستش اسلحه بود كه از آن خون مي چكيد! فرياد زد:
- شما بيعت كرديد و بيعت را شكستيد، سوگند به خدا! شما سزاوارتر از كافران به كشته شدن هستيد.
به چشم هايش نگاه كردم، گويي مانند دو مشعل زيتون بودند كه آتش از آن شعله مي كشيد و يا شبيه، دو پياله پر از خون. يقين كردم به طرف ما مي آيد و همه ما را مي كشد! من از همه اصحاب زودتر به سويش شتافتم و گفتم:
- اي ابوالحسن! خدا را! خدا را! عرب ها در جنگ گاهي فرار مي كنند و گاهي حمله مي آورند، و حمله جديد، خسارت فرار را جبران مي كند.
گويا خود را كنترل كرد و چهره اش را از من برگردانيد. از آن وقت تاكنون همواره آن وحشتي كه آن روز از هيبت علي عليه السلام بر دلم نشسته، هرگز فراموش نكرده ام!

منبع داستانهای بحار الانوار

شیوه مناظره شاگردان مکتب اهل بیت علیهم السلام: مناظره هشام بن حكم با استاد معتزلي

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
عمروبن عبيد (80-128 ه - ق) از اساتيد و بزرگان فرقه معتزله اسلامي، در عصر امام صادق علیه السلام بود و از دوستان نزديك منصور دوانيقي (دومين خليفه عباسي) به شمار مي رفت و در بصره، جلسه درسي داشت و شاگردان بسياري در آن جلسه، شركت مي كردند و او طبق مرام خود (كه بر خلاف اعتقادات تشيع بود) تدريس مي نمود، هشام بن حكم كه از شاگردان زبردست امام صادق علیه السلام و محققان نيرومند تشيع بود، روزي در جلسه درس او شركت نمود و با او به مناظره پرداخت به گونه اي كه او را محكوم كرد اينك به شيوه مناظره او توجه كنيد
جمعي از شاگردان امام صادق علیه السلام، از جمله هشام، در محضر آن حضرت بودند، امام صادق علیه السلام به هشام كه در اين وقت جوان بود، رو كرد و فرمود:
آنچه كه بين تو و عمروبن عبيد (استاد معتزلي) مناظره و بحث شده، براي ما بيان كن.
هشام: فدايت شوم اي فرزند رسول خدا! من مقام شما را گرامي مي دارم و از سخن گفتن در حضور شما شرم دارم، زيرا زبانم را در محضر شما، ياراي سخن گفتن نيست!.
امام علیه السلام فرمودند: هرگاه ما دستوري به شما مي دهيم، اطاعت كنيد.
هشام: به من خبر رسيد كه عمروبن عبيد روزها در مسجد بصره با شاگردان خود مي نشيند و درباره امامت و رهبري، بحث و گفتگو مي كند، و عقيده شيعه را در مورد مسأله امامت، بي اساس جلوه مي دهد.
اين خبر براي من بسيار ناگوار بود، از اين رو از كوفه به بصره رفتم و در روز جمعه به مسجد بصره وارد شدم، ديدم جمعيت زيادي گرداگرد او حلقه زده اند و او نيز جامه سياه پشمي بر تن كرده و عبايي به دوش افكنده و حاضران از او سؤال مي كردند و او جواب مي داد.
از حاضران تقاضا كردم، تا در حلقه خود به من جائي بدهند، سرانجام راه باز كردند و در آخر جمعيت، بر دو زانو نشستم، آنگاه مناظره من با او به اين ترتيب شروع شد:
هشام؛ (خطاب به عمروبن عبيد): اي دانشمند، من مرد غريبي هستم، آيا اجازه دارم از شما سؤالي كنم؟
عمرو: آري اجازه داري.
هشام: آيا خشم چشم داري؟
عمرو: فرزندم! اين سؤالي است كه مطرح مي كني، چيزي را كه مي بيني چرا از آن مي پرسي؟
هشام: سؤالات من همين گونه است.
عمرو: گرچه سؤالات تو احمقانه است، ولي آنچه خواهي بپرس.
هشام: آيا چشم داري؟
عمرو: آري.
هشام: به وسيله چشم چكار مي كني؟
عمرو: به وسيله چشم، رنگها و اشخاص و ساير منظره ها را مي نگرم.
هشام: آيا بيني داري؟
عمرو: آري.
هشام: با آن چه استفاده مي بري؟
عمرو: به وسيله بيني بوها را استشمام مي نمايم.
هشام: آيا زبان و دهان داري؟
عمرو: آري.
عمرو: با آن چه نفعي مي بري؟
عمرو: با زبان طعم غذاها را چشيده و درك مي كنم.
هشام: آيا گوش داري؟
عمرو: آري.
هشام: با گوش چه استفاده مي كني؟
عمرو: با گوش، صداها را مي شنوم.
هشام: آيا قلب داري؟
عمرو: آري.
هشام: با قلب چه مي كني؟
عمرو: به وسيله قلب (مركز ادراكات) آنچه بر اعضاي بدنم مي گذرد و بر حواس من خطور مي كند، برطرف كرده و صحيح را از باطل تشخيص مي دهم.
هشام: آيا اعضاء، از قلب بي نياز نيستند؟
عمرو: نه، نه هرگز.
هشام: وقتي كه اعضاء بدن، صحيح و سالم هستند، چه نيازي به قلب دارند؟
عمرو: پسر جانم! اعضاء بدن در بوئيدن يا ديدن يا شنيدن يا چشيدن، ترديد پيدا كنند و در امري از امور دچار حيرت شوند، فورا به قلب (مركز ادراكات) مراجعه مي كنند، تا ترديدشان رفع شود و يقين حاصل كنند.
هشام: بنابراين خداوند قلب را براي رفع ترديد قرار داده است.
عمرو: آري.
هشام: اي مرد دانشمند! وقتي كه خداوند براي تنظيم اداره امور كشور كوچك تن تو، پيشوايي به نام قلب قرار داده، چگونه ممكن است كه خداي مهربان آن همه مخلوق و بندگان خود را بدون رهبر، واگذارد، تا در حيرت و شك، به سر برند و براي رفع شك و حيرت آنها، امام و پيشوا نيافريده باشد، تا مردم در موارد مختلف به او مراجعه كنند.
در اين هنگام، (عمرو) سكوت عميقي كرد و لب به سخن نگشود و پس از زماني تأمل، به من گفت: آيا تو هشام بن حكم نيستي؟
هشام: (نه) (اين پاسخ هشام يك نوع تاكتيك بود).
عمرو: آيا با او نشست و برخاست نكرده اي؟ و در تماس نبوده اي؟
هشام: نه.
عمرو: پس تو از اهل كجائي؟
هشام: از اهل كوفه هستم.
عمرو: پس تو همان هشام هستي.
هشام: در اين هنگام، (عمرو) از جا برخاست و مرا در آغوش كشيد و بر جاي خود نشانيد و تا من بر آن مسند نشسته بودم، سخني نگفت.
وقتي كه سخن هشام به اينجا رسيده امام صادق علیه السلام خنديد و به هشام فرمود: اين طرز استدلال را از كه آموخته اي؟ هشام عرض كرد: آنچه از شما شنيده بودم منظم كردم.
امام صادق علیه السلام فرمود:
هذا والله مكتوب في صحف ابراهيم و موسي: سوگند به خدا، اين گونه مناظره تو در صحف ابراهيم و موسي (ع) نوشته شده است.

برگرفته از کتاب داستان های اصول کافی

توفیقات روز افزون شاگردان مکتب امام جعفر صادق علیه السلام صلوات